جمعه، 28 ارديبهشت، 1403

ما را در فضای مجازی دنبال کنید

previous arrow
next arrow
Slider

سه خاطره از مرحوم آیت اله هاشمی رفسنجانی

سه خاطره از مرحوم آیت اله رفسنجانی

  • خاطره اول؛

سال 1359 که من 18 ساله بودم و مسئولیت اتحادیه انجمن های اسلامی مدارس ساری را بر عهده داشتم در آن دوران ورزش و تحرک و همچنین کسب اطلاعات و اخبار مهم روز و همچنین انقلاب اسلامی و بزرگان و گردانندگان این تحول بزرگ بودم.

ما در مغازه برنج فروشی آقای صفری که پسرش با من دوست بود، رفت و آمد داشتیم. آقای صفری از انقلابیون ساری و مطلع از امورات روز بود. یک روز در مغازه ی ایشان شخصی قد بلند و خوشتیپ با ریش تراشیده دیدم. در آن زمان این تیپ ها را طاغوتی و شاه دوست می گفتند. او دکتر صادقی متخصص کلیه و مجاری ادراری بود. که بعدها موسس بیمارستان شفا ساری هم شد.

دکتر صادقی بسیار خوشتپ بود. وی نقل می کرد در زمان وقوع انقلاب ما در خانه بودیم و اخبار انقلاب را از طریق رادیو و تلویزیون پیگیری می کردیم. سخنرانی افراد مختلف از جمله روحانیون و مبارزین پخش می شد. و ما راجع به آن ها نظر می دادیم. وراجع به آینده ی انقلاب صحبت می کردیم. تا این که یک روز یک جوان بدون ریش و سبیل آمد و در تلویزیون صحبت کرد. دکتر صادقی ادامه داد اول به صحبت های او توجهی نکردم اما بعد دیدم صحبت هایش بسیار پخته است. و همچون سیاستمداران کهنه کار و کشوردار سخنرانی می کند. و نظر می دهد. تا انتها با دقت به صحبت هایش گوش دادم. با صحبت هایی که می کرد فکر می کردم که او باید یا وابسته به شوروی، آمریکا، یا انگلیس باشد. زیرا در آن زمان ما به دنبال این بودیم که انقلاب اسلامی حتماً وابسته به یکی از این ابرقدرت هاست وگرنه وقوع انقلاب و تغییر حکومت امکان ندارد در هر صورت من از صحبت های دکتر صادقی لذت بردم. علاقمند شدم در آن شخصیت سیاسی و مبارز جدید اطلاعات بیشتری را کسب کنم.

مصاحبه ها و اخبار مربوط به هاشمی رفسنجانی را با علاقه و دقت پیگیری می کردم. او بعدها مسئولیت های مهمی در جنگ و ریاست مجلس گرفت و در نهایت در دو دوره ی ریاست جمهوری ایران را بر عهده گرفت. و در آن انتخابات ما برای این انتخاب فعالیت زیادی داشتیم. و به ایشان هم رأی دادیم.

  • خاطره دوم؛

در سال هفتاده و دو و در دوران ریاست جمهوری آقای رفسنجانی هیإت دولت سفری به مازندران داشتند در آن زمان استان گلستان جزو مازندران بود و تنها استانی بود که دو نماینده ولی فقیه داشت یکی در گرگان و دیگری در بابل. ولی مرکز استان مازندران نماینده نداشت. من در آن زمان شهردار منطقه یک سابق و منطقه سه فعلی بودم و برای سفر ریاست جمهوری تدارکات زیادی دیده بودم. در شهر شور و حال خاصی برپا بود و مردم مشتاق دیدار رئیس جمهور بودند آقای هاشمی در بیش تر شهرها از گنبد تا رامسر سخنرانی کردند. در شهر ساری انقدر استقبال زیاد بود، که من با وجود این که کارت ویژه همراهان داشتم اما نتوانستم در بیست متری رئیس جمهور قرار گیرم. با این وجود از سخنان و برنامه های او بسیار لذت بردیم و بهره مند شدیم. مرحوم آیت اله شجاعی که در آن زمان نماینده ساری در مجلس شورای اسلامی بود به خاطر این که در من آن زمان رئیس دفتر نماینده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی مرحوم آیت اله شجاعی بودم و ایشان با تلاش زیاد علاقمندی من را با یک دست دادن ودیدار نزدیک با رئیس جمهوری فراهم کند ولی متأسفانه نشد اما آن دوران خاطرات بسیارخوشی را برایم به جا گذاشت.

  • خاطره سوم؛

پس از کش و قوس های سیاسی و روی کار آمدن جریانات و جناح های جدید شرایط آقای رفسنجانی مانند سابق نبود و به جز ریاست داشنگاه آزاد و یک سری مسئولیت های این چنینی مسئولیت های اصلی و مهم و کشوری نداشتند. بار دیگر امکان سفر ایشان به ساری فراهم شد که در آن زمان شرایط طوری بود که استاندار و مسئولین تمایلی به استقبال از وی نداشتند. که من در آن دوره رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر ساری بودم. به همراه مسئولین دانشگاه آزاد و چند نفر دیگه به فرودگاه ساری رفتیم و توانستیم تا پای هواپیما رفته و حسابی از نزدیک ایشان را ببینیم. حتی یکی از دوستان من که به همراه من آمده بود هم توانست از نزدیک با وی معاشرت کند این اتفاق من را به این اندیشه وا داشت که چگونه دو سفر می تواند تا این حد متفاوت باشد اما آن چه در همان زمان جالب توجه بود روحیه آقای رفسنجانی بود که آن استقبال با شکوه و این استقبال سرد و بی روح اصلاً در روحیه او تغییر ایجاد نکرده بود و او را همچنان مشتاق و عاشق انقلابی می دیدیم، که خودشان به رهبری حضرت امام خمینی (ره) به وجود آورده بودند و مسئولیت ها و استقبال ها او را مغرور و نبود آن ها را مأیوس نمی کرد.