جمعی از جانبازان هشت سال دفاع مقدس پیش از ظهر دوشنبه به مناسبت روز جانباز در دفتر محمدی کیادهی با وی دیدار کردند.
در این دیدار دوستانه محمدی کیادهی ضمن ابراز خوشحالی از تجدید دیدار با هم رزمان قدیمی اظهار داشت: جانبازی یک تفکر است و جامعه به آن نیاز دارد.
وی با بیان اینکه جانباز نباید در حد یک معلولیت جسمی بماند افزود: ما باید پیام انقلاب و شهدا را به نسل امروز منتقل کنیم.
محمدی کیادهی در ادامه گفت: افتخار می کنم که جانباز هستم و آنچنان بر آرمان های خودم پافشاری کرده ام که مردم به من اعتماد دارند و من را برای چهار دوره متوالی به نمایندگی از خود، وارد شورای شهر کرده اند.
وی با یادی از جانبازان در گذشته به بیان خاطره ی جانباز شدنش پرداخت که در ادامه می خوانید:
سال 61 در جبهه ی شلمچه فرمانده گروهان شهید آیت از گردان صاحب الزمان به فرماندهی شهید مزدستان بودم. فرمانده گردان، من و شهید محمدباقر مهاجر را به سنگر فرماندهی احضار کرد و در آن جا در جلسه ای که رزمندگان دیگر از جمله؛ شهید یوسف مهدوی سقندیکلایی حضور داشتند؛ نقشه ی یک عملیات ایضایی را به ما تفهیم کردند. این عملیات قرار بود برای گمراهی دشمن و غافلگیری از عملیات اصلی، صورت گیرد.
پس از کسب دستور، 30 نفر از زبده ترین افراد گروهان خودم را انتخاب کردم و با مهیا کردن تجهیزات جنگی از جمله تیربار، آرپی جی و خمپاره 60 و سایر وسایل آماده نبرد شدیم.
در شب عملیات نقشه حمله را برای آن ها تفهیم کردم و نهایتاً ساعت 12 شب به سمت هدف حرکت کردیم. قرار بود عملیات را به سرعت انجام دهیم و به پایگاه برگردیم. عملیات ما عبارت بود از آتش بازی با خمپاره 60، آرپی جی تیربار، رگبار و تک تیراندازها و صدای چند الله اکبر بلند.
عملیات تا انتها با سرعت تعیین شده و با موفقیت انجام گرفت و ساعت 3 صبح به مقر اصلی برگشتیم. در مقر اصلی شهید مزدستان که شاهد موفقیت گروهان ما بود، انجام این عملیات را در مکانی دیگر و به صورت فوری پیشنهاد داد که من و گروهان با اشتیاق پذیرفتیم.
مکان جدید عملیات که در نزدیکی همان عملیات قبل بود، با همان اهداف به بچه ها تفهیم شد.
هنگام تفهیم عملیات یک گلوله توپ ناگهان در وسط حلقه ی ما فرود آمد و من سوزش شدیدی در درونم احساس کردم، اما تنها چیزی که از آن لحظه به یاد دارم سوختن ناصر مستشرق و دویدن او به سمت خاکریز بود.
دو ترکش از این انفجار از ناحیه پشت به بدن من اصابت کرد و از میان دنده ها درون ریه ام نشست.
ترکش جدا شده از توپ، سربی است و هنگام انفجار تکه تکه شده و اطراف پخش می شود.
این تکه ها که از شدت حرارت سرخ است، وقتی به بدن اصابت می کند ضمن ایجاد جراحت، زخم را نیز به شدت می سوزاند و این درد و سوزش همچنان در خاطرم مانده است.
پس از اینکه بیهوش شدم ما را به آبادان منتقل کردند. در میان راه به علت تکان های شدید آمبولانس برای لحظه ای به هوش آمدم و دیدم حاج یوسف مهدوی بالای سر من خوابیده و از ناحیه فک مجروح شده است. من که به سختی می توانستم صحبت کنم به او گفتم تو وصی من هستی و خداحافظی کردم و از هوش رفتم.
در بیمارستان آبادان در اتاق عمل پهلوی مرا باز کردند و خون داخل بدن را خارج کردند. سپس بلافاصله ما را به اهواز منتقل کردند ، آنجا ما و 300 مجروح دیگر منتظر هواپیمای حمل مجروح (C130) بودیم، تا به تهران منتقل شویم.
چند ساعتی به همین وضعیت گذشت و در این مدت پرستاران و پزشکان مشغول مداوا و رسیدگی به مجروحان بودند. تعداد مجروحان عملیات آن شب بسیار زیاد بود و با شلیک همان توپ عده ی زیادی از جمله معاون من، شهید مهاجر، شهید و مجروح شدند.
شدت درد و جراحت مرا وادار کرد از پرستار درخواست کمک کنم اما در همان حال متوجه شدم که صوت ندارم، ناگهان برادرم را دیدم که چند متر دور تر از من مجروح روی زمین افتاده بود. برادرم که در ایتالیا مشغول تحصیل بود با نامه ای که من برای او فرستاده بودم و از حال و روز ایران و شرایط وخیم جنگی با او سخن گفته بودم، به ایران برگشته بود و در جنگ شرکت کرد.
حال هر دو مجروح و روی زمین افتاده بودیم و منتظر انتقال به تهران بودیم.
پس از چهار ماه گذراندن دوران نقاهت در بیمارستان سعادت آباد و بوعلی تهران، تشخیص پزشکان بر این بود که برای خارج کردن ترکش از ریه باید به آلمان اعزام شوم. من به علت وضعیت اقتصادی آن زمان کشور، با این تصمیم مخالفت کردم و تاکنون این دو یادگار خطرناک جنگ؛ مهمان بدن من هستند. البته ترکش های دیگری نیز در بدن من وجود دارد که همراه همیشگی ام می باشند.
امروز بیش از 30 سال سابقه ی خدمت به مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی درکارنامه ی من وجود دارد و 30 درصد جانبازی نتوانسته من را از هدف خدمت رسانی باز دارد و مفتخرم تنها عضو جانباز شورای شهر هستم که در همه ی صحنه های انقلاب حضور داشته ام.
وی پس از بیان خاطره اش، گفت: این روز را صمیمانه خدمت تمام جانبازان انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس تبریک و تهنیت می گویم و در برابر جانبازان عزیز سر تعظیم فرود می آورم.
محمدی کیادهی در این نشست از مهمانانش با الواح سپاس و هدایا قدردانی کرد.
در پایان نیز همرزمان محمدی کیادهی با گل و هدیه از وی قدردانی کردند.